به نام خداوند بخشنده ی دستگیر :: کریم خطا بخش پوزش پذیر.

عزیزی که هر کزدرش سر بتافت :: به هر در که شد هیچ عزت نیافت.

پیامبردرمرحله ای بود که دعوتش راه رستگاری راطی می کرد، شکنجه و آزارقریش فروکش می نمود و ستاره ی ضعیفی از کناره های دور چشمک می زد؛ که حادثه ی مهمّ «اسرا» رخ داد. سبک و سیاق سوره ی نجم چنین نشان می دهد که واقعه ی اسرا درهمان سال های آخردوران مکّه اتفاق افتاده است.

نیمه شبی که سکوت بر جهان خیمه زده بود، پرندگان، درندگان خاموش وآرام شده بودند و وزش باد و لرزش آب به گوش نمی رسید. محمد(ص) به صدایی که به او می گفت: برخیز. ازخواب بیدارشد و برخاست. شب هنگام پیامبر(ص) را با جسم وروح، سوار بر براق همراه جبرئیل ازمسجدالحرام به مسجد الاقصی سیر داد و در آن جا فرود آمد و با پیامبران به امامت نمازگزارد. سپس همان شب او را از بیت المقدس به آسمان اول برد؛ درآن جا آدم ابوالبشر(ع) را دیدارنمود و بر اوسلام کرد و آدم خوش آمد گفت و پیامبری او را تایید نمود در آسمان دوم یحیی پسر زکریا(ع) و در آسمان سوم یوسف صدیق(ع) و در آسمان چهارم ادریس(ع) درآسمان پنجم هارون پسر عمران (ع) و در آسمان ششم موسی (ع) راملاقات نمود، موسی گریست، از سبب گریستنش پرسیدند گفت: «پیروان محمد بیشتر از پیروان من به بهشت می روند، پیروان من جز نام  و نشانی از دستورات من، چیزی راپیروی نخواهند کرد». بالاخره درآسمان هفتم به دیدار ابراهیم(ع) نایل آمد و همه ی این پیامبران به رسول خدا(ص) خیرمقدم گفتند و رسالتش را تایید و تصدیق نمودند، پیامبری اش را اقرارکردند، پس ازسپری کردن هفت کره ی آسمان  تا سدره المنتهی و تا بیت المعمور بالا رفت وبه سوی نورخدایی پیشتر رفت پیامبر بادیده ی بصیرت نورخدایی رامشاهده کرد، چیزهایی دید که زبان از گفتنش عاجز و از حدود فهم انسان بیرون است، درآن مقام جبرئیل پایین آمد و یارای بالا رفتن نداشت. سعدی شیرین سخن چه زیبا این واقعه را بازبان کلمات به تصویر کشیده است:

شبی برنشست ازفلک  برگذشت :: به تمکین وجاه ازملک درگذشت

چنان گرم درتیه قربت براند :: که درسدره جبریل ازاوبزماند

بدو گفت سالاربیت الحرام :: که ای حامل وحی برتر خرام

چودردوستی مخلصم یافتی :: عنانم زصحبت چرا تافتی؟

بگفتا فراتر مجالم نماند :: بماندم که نیروی بالم نماند

اگریک سرموی برتر پرم :: فروغ تجلی بسوزد پرم

چه نعت پسندیده گویم تو را :: علیک السّلام نبیّ الوری

یا مولوی دقیق وکوتاه به این مهم اشاره می کند و می فرماید:

گفت: جبریلا بپر اندر پیم :: رو رو من حریف تونیم

بله، انسان به جایی می رسدکه جزخدارا نمی بیند. مکان و جایگاه آدمی خیلی بالاتر ازمقام فرشتگان مقرب الهی است، زیرا در روز خلق آدم هم خداوند به فرشتگان فرمود: برای انسان وجایگاه او سجده برید «فسجدالملائکه کلهم اجمعون» فرشتگان همه جملگی سجده کردند حجر/30. ولی افسوس صدافسوس که ماقدر و ارزش خود را نمی دانیم و غافل ازمقام وجایگاه خود هستیم خداوند چه نگاه ودیدی نسبت به انسان داشته و دارد ولی ما قدر و ارزش خود را درک نمی کنیم اما شاعر به این غفلت ما اشاره ای جالب کرده:

دلاغافل زسبحانی چه حاصل :: مطیع نفس شیطانی چه حاصل

بود قدر تو افزون ازملائک :: توقدر خود نمی دانی چه حاصل

به موضوع اصلی معراج برمی گردیم. خداوند بلندمرتبه به پبامبرش فرمان داد که هرمسلمان باید روزانه 50 بار نماز بخواند وقتی محمد(ص)برگشت و از آسمان ها پایین می آمد به موسی(ع) رسید همین که پسر عمران جریان را متوجه شد به پیامبر(ص) گفت: «چه طور انتظار می رود که پیروان تو هر روز50 بار نماز بخوانند من مردم را آزمایش کرده ام ازمن بشنو و پیش خدا برگرد و تقاضا کن از نماز بکاهد». ایشان برگشتند و نماز رابه40بارتقلیل داد اما باز هم آن رابیشتر ازحدطاقت مردم دانست. محمد(ص) راچندین باربرگرداند و هر بار مقداری ازنماز راتقلیل داد تا به 5بار رسید. 

پیامبر(ص) در آن شب از بهشت و دوزخ دیدار نمود، آنان که اموال یتیمان را خورده و حیف و میل کرده بودند به اونشان دادند که بدبخت و هم دوش آتش گشته بودند. رباخواران را باشکم های بزرگ به او معرفی کردند که یارای حرکت کردن نداشتند. زناکاران رادید که جلوی دستشان دو نوع گوشت بود یکی گوشت فربه وپاک دیگری گوشتی فاسد و بدبو. ازگوشت فاسد و گندیده می خوردند.

فردای آن شب تاریخی پیامبر(ص)  آن چه را از نشانه های بزرگ آفریدگار مشاهده کرده بود به مردم مکه خبرداد اما آنان او را بیشتر تکذیب کردند و آزارش دادند. درمورد چگونگی بیت المقدس از پیامبر(ص)  سوال کردند، پیامبر(ص)  به طور دقیق بیت المقدس را توصیف کرد و جای انکار برایشان نماند.

 و هم چنین ازقافله ای که به طرف مکه بازمی گشت،سوال کردند، حضرت رسول(ص)  از زمان رسیدنشان به شهرمکه و شتری که جلودار کاروان بود، خبرداد، بازنپذیرفتند. گفتند این قضیه واضح است کاروان به شام می رود و یک ماهه بر می گردد، آیامحمد این همه مسافت رایک شبه می رود؟ پیش ابوبکر رفتند و سخنان محمد را به او گفتند. ابوبکر گفت: «اگرمحمدگفته باشد به خدا راست است». نزد پیامبر آمد و سخنانش را در وصف بیت المقدس شنید چون قبلا آن را دیده بود. ابوبکرگفت: ای پیغمبرخدا راست گفتی. پس ازآن روز محمد(ص)، ابوبکر را صدیق نامید.

این کار از همه کس ساخته نیست، نیروی مافوق قوای انسانی می خواهد به همین خاطر عجیب نیست اگرآن ها که به پیروی محمد(ص) برخاستند از وصول به سرحد کمالش ناتوان ماندند. مردم ازحیث عظمت ومقام یکی نیستند، هرکدام منزلت ومرتبه ای متفاوت دارند. پای ما در راه حقیقت لنگ است، به اندازه ی نیروی خویش دراین راه پیش می رویم و نمی توانیم ازحدودی که برای قوای ما تعیین شده تجاوز کنیم. محمد(ص) باحقیقت وحدت وجود آشنا شد، فاصله ی زمان را درنوردید و روز اول و آخر را یک جا دید ازقیدمکان آزادشد و با چشم بصیرت از نزدیک سدره المنتهی براین جهان نگریست و چیزی ازنظرش مخفی نماند. این حقایق عالی درضمن  داستان معراج آمده اما دیگران حقیقت و حکمت معراج را ازدریچه ی چشم کوته بین خویش می بینند و مدرکات آنها نسبت به حقیقت وحدت جهان مانند ذره ای ناچیزنسبت به جسم بزرگ است، مسلم است که ذره ای ناچیز درنظام و حرکت جسم بزرگ اثری ندارد و دیده ی نزدیک بین که ذره را می بیند ازدیدن جسم، ناتوان است.

 امام غزالی درکتاب کیمیای سعادت درباره شناخت محدود انسان نسبت به جهان هستی و خالق، تشبیه زیبایی آورده واین گونه اظهارنظر میکند: «مَثَل تو چون مورچه ای است که درقصر ملکی سوراخی دارد، جزازغذای خویش ویاران خویش ازجمال صورت قصروسریرملک پادشاه و...اطلاعی ندارد، حال ای انسان! اگرخواهی به درجه ی مورچه قناعت کنی؛می باش وگرنه راهت داده اند تا دربوستان علم ومعرفت واردشوی وعجایب ببینی که مدهوش ومتحیرشوی». بزرگترین چیزی که درتعلیم وتحکیم این سفر مبارک آمده این آیات است(لنریه من آیاتنا...) تا از نشانه های خود به پیامبر نشان دهیم و این سنت الهی درشان پیامبران است(وکذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض ولیکون من الموقنین) بدین سان ملکوت آسمان رابه ابراهیم (ع) نمایاندیم تا ازاهل یقین باشد(انعام/75) و درموردموسی(ع) می فرماید:(لنریک من آیتناالکبری) و به تو معجزات سترگ خود را نشان می دهیم(طه/26) تا پیامبران اصحاب یقین باشند، پس ازاین که پیامبران با دانش وبینش خود نشانه های خدارادریافتند، مقام عین الیقین راکسب نمودند، که ارزش آن بیش ازحد است چون شنیدن کی بود ماننددیدن. در راه دین آن قدر بردبار و توانا بودند که از عهده ی دیگران نبود و تمام هستی و توان دنیا درنظرشان چون بال پشه ای می نمود.

فلسفه و رازهایی درپشت ریزه کاری ها وجزئیات این سفر مستور است که دردفتر هستی مندرج گردیده است، وفقط حقایقی مجمل و گویا از سرچشمه ی این سفر مبارک می جوشد و به سوی گلستان سیره ی نبوی روان می شود که گزیده اش بدین سان است.

درسوره ی اسرا می خوانیم که خداوند درباره ی شبروی پیامبر تنها آیه ای بیان نموده است سپس به رسوایی ها وگناهان و بزهکاری های یهود می پردازد و به آنان شدیدا هشدارمی دهد که این قرآن به شیوه و آیینی که خود استوارتر است راه می نماید اما بسا کسانی که گمان می کنند این دو آیه (1و9 اسرا) باهم هیچ نوع ارتباطی ندارند، حال آن که چنین نیست، خداوند بزرگوار این گونه اشاره می کند که سیر و شبروی پیامبر به سوی بیت المقدس به این دلیل اتفاق افتاد تا یهود، ازمنصب رهبری جامعه ی انسانی عزل و طرد شوند، زیرا به گناهان و مفاسدی دست یازیدند که دیگر مجال ماندنشان دراین مسند و منصب غیرممکن خواهدبود و خداوند این منصب را به پیامبر خاتم (ص) منتقل می کند و هردو مرکز دعوت ابراهیمی را با هم برای او فراهم می کند.

اکنون (پس ازاین سیرملکوتی) وقت آن رسیده این انتقال رهبری روحی ازملتی  که تاریخشان مملو ازغدر وخیانت، دشمنی وبزهکاری است به ملتی دیگرکه منشأ خیرونیکی خواهد شد، منتقل گردد و همواره این ملت از وحی قرآن که به آیین پایدار امر می کند، برخوردار می گشت.

اماچگونه این زعامت و زمامداری انتقال می یابد حال آن که پیامبر درکوه های مکه سرگردان و در میان قوم خود طرد شده است؟ عین این سوال پرده ازسیمای حقیقتی دیگر برمی دارد و آن اینکه: مرحله اول این دعوت اسلامی رو به پایان است و نوبت مرحله ی بعدی خواهدرسید که گونه ای دیگر و شیوه ی جداگانه ای دارد؛ که بامرحله ی اول متفاوت خواهدبود و می بینیم که برخی آیات شامل هشدارها و تهدیدهای سخت به مشرکان است و خدای سبحان می فرماید: «واذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیه القول فدمرنها تدمیرا» اسرا /16( وچون بخواهیم شهری راهلاک کنیم نازپروردگان آن رافرمان می دهیم تادرآن به انحراف وتباهی بپردازند ودرنتیجه سزاوار عذاب شوند وآنگاه یکسره  نابودشان می کنیم). «وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح وکفی بربک  بذنوب عباده  خبیرابصیرا»اسرا/17 (چه نسل های فراوانی را پس ازنوح نابود کردیم وپروردگار به توبه بندگانش بس آگاه وبینااست).  درکنار این آیات آیه های دیگری هستند که شیوه و قانون مدنیت و لوایح و مقدماتی را که شالوده ی جامعه ی اسلامی برآن بنانهاده شده بیان می کند که مسلمانان درسرزمین ساکن می گردند و به تنهایی هدف خودرا ادامه می دهند و زعامت جامعه را دردست می گیرند. دراین مطلب اشاره شده  است که پیامبر به جای امنی مهاجرت می کند و رسالتش را در آن جا به کمال می رساند و مرکز و پایگاه دعوت او به سرتاسرجهان خواهد بود.

این هم رازی از رازهای آن سیرمبارک شب اسرا است که با بحث ماپیوند دارد اما برادران و خواهران ایمانی! باید بدانیم که معراج پیامبر خدا درس های بی شماری برای صاحبان خرد و اندیشه دارد اما چرا ما خردمندانه و موشکافانه به مراحل مختلف زندگانی پیامبرخدا(ص) نمی نگریم؛ به قول شاعر:

مسلمانان مسلمانان مسلمانی زسرگیرید :: که کفراز شرم یارمن مسلمان وار می آید

پس بیایید تا ما هم دلهایمان رابرای معراج روحانی  آماده کنیم و از زندان تن وحجاب جسمانی رهایی یافته و به حیاتی سعادتمندانه برسیم.

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک :: دوسه روزی قفسی ساخته اند ازبدنم 

قفس های جسمانی(کبر،ریا،دنیاپرستی وتجمل گرایی و...)را بشکنیم و خالصانه و صادقانه حیات پیامبر خدا را سرمشق زندگی خود قراردهیم تا طعم و مزه ی دین ودینداری را بچشیم و به جایی برسیم که با مولوی هم صداشویم و این ابیات را سر دهیم:

 بجوشید بجوشید که ما بحرشعاریم :: بجز عشق بجز مهر دگر کار نداریم

در این خاک دراین خاک در این مزرعه ی پاک :: بجز عشق بجز مهر دگر بذر نکاریم

شما مست نگشتید وزان باده نخوردید :: ندانید ندانید که ما در چه شکاریم

وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین